میخورد بر سقف قلبم
یادم آرد نینوا را
دشت سرشار از بلا را
گردش خورشید غمگین
گرم و خونین، لرزش طفلان نالان
زیر تیغ و نیزه ها را...
می دود طفلی سه ساله
پر زناله
دل شکسته، پای خسته...
باز خونی قطره قطره می چکد از چوب محمل
یادم آرد سر به نیزه
غربت دخت علی را
باز باران بی بهانه
فصل خسته ماه غصه
یادم آرد تلخی یک عصر جمعه
من شکستم پیر و خسته
تا بیایی غم گشایی
از دل و از جان خسته...
"الهی عجل لولیک الفرج"
جواد کنگرانی فراهانی